می گوید: دوستم دارد
می پرسد : دوستم داری ؟
می گویم: نمی دانم
دیگر چیزی نمی گوید .. بغض می کند گاهی
ولی من می بوسمش
از لبهایش تا نوک انگشتان پایش را می بویم !
می گوید : عاشقم است
می پرسد : تو چطور ؟
می گویم : نمی دانم .
سالهاست که دیگر چیزی نمی گوید .. چیزی نمی گوییم .
و من هنوز نمی دانم ..
شاید دروغ گفتن خوب است .. ولی من حتی دروغ هم نمی دانم !