مجبور شدم بنویسم...

فقط عادت کرده ایم...چیزی باید بنویسم.. باید کاغذ را سیاه کنم ..انگار اجبار است..اجبار و من مجبورم .. مجبور شدم بنویسم

مجبور شدم بنویسم...

فقط عادت کرده ایم...چیزی باید بنویسم.. باید کاغذ را سیاه کنم ..انگار اجبار است..اجبار و من مجبورم .. مجبور شدم بنویسم

شب ها بیدارم ..

من عاشق می شوم !؟


کبوتر ها می شوند !!

خودم دیدم و کشیدم سیگار را پشت پنجره !


مادر ! من بیمارم ! بیدارم ! می دانم صبح شده بود مثل همیشه !

جای تو خالیست مثل همیشه


مثل اشکهایم . می نویسم .. می آیند ! می دانی


همین حالا .. ترک می کنم .. خودم را .. خانه را !! سیگار دود می کنم ..



صدا میزنند مرا

صدا میزنند مرا

ستاره ها می دانند از آنها بپرسید

از پس مردابها صدا میزنند مرا

ساده بودم چه ساده در عشق و عشق در من

دستانم.. بیشتر از عشق.. آلوده آلوده

با من تا دریا بیا

من انتهایم در بینهایت چشمانت ترجمه انتهای زندگیم

سردتر از سکوت صدا میزنند

ترس تر از وجود صدا میزنند

در خودم می نگرم در خودم می گریم در خودم می میرم

پنهان می شوم .. فراموش می شوم ..شروع می شوم ..

I love myself ..Im your lover.. I love you.. I love you..I love myself..Be With Me..my body , my mind hunger for your  taste…..I Have no choise..NO CHOISE ..    

صدا میزنند مرا ... صدا می زنند..

نه ؟




چقدر بد است که من فقط خودم را می بینم و تو فقط خودمان را ..

همان جا ؛

اینجا جای تو خالیست


سیگاریست که دود می شود


گیتاریست که چشم به دستان تو دوخته


و صدای من عطش آواز دارد


دلم تنگ است...


برای ترانه هایمان دلم تنگ است...

تخیل سوم

مرد مرده بود شاید ــــ


زن خفته ـــ


صدای سازها نمی آمد انگار ــ


آنها رفته بودند...