مجبور شدم بنویسم...

فقط عادت کرده ایم...چیزی باید بنویسم.. باید کاغذ را سیاه کنم ..انگار اجبار است..اجبار و من مجبورم .. مجبور شدم بنویسم

مجبور شدم بنویسم...

فقط عادت کرده ایم...چیزی باید بنویسم.. باید کاغذ را سیاه کنم ..انگار اجبار است..اجبار و من مجبورم .. مجبور شدم بنویسم

ساعت های تو خالی


اینجا یا آنجا


اگر پیدا شدی به من بگو


تا سازهای مخالفشان را کوک کنم


دستهایشان را ببوسم


و طناب های دار را به گردنشان بیاندازم


اگر پیدا شدی به من بگو


تا به ستاره ها بگویم


هر شب برایمان دعا کنند ..


--


یکی حواس منو پرت کنه لطفا


اونقدر پرت که هیچ سگی نتونه


پیداش کنه و برشگردونه !!!

قسمت


به قسمت اعتقادی ندارم ،


تقسیمش که می کنم ،


باقیمانده صفر می دهد..."

خودخواهی



کنار پنجره


ستاره چشمک می زند


فاصله لبهایم با شیشه کم می شود 


نفس نفس که می زنم


از سر شهوت بخار می کند


لبهایم را که می چسبانم چشمهایم خود به خود بسته می شود...


اگر صدای این تلفن لعنتی بگذارد....