هیچکس نمی داند با خود جنگیدن یعنی چه
هیچکس می داند با خود حرف زدن یعنی چه
دیوانه ای
می دانم
می نویسی
می دانم
پس چرا بغض کرده ای؟
دلم گرفته
حافظ جوابت را داد؟
داد
خوب؟
صبر
می توانی؟
نه
چرا گریه می کنی؟
من بی خود شده ام بی تو! هر کسی به یادگار بوی عطر تنش را در مشامم جا گذاشته و من متنفرم از خود! و چه بی خودم امشب ... ولی ترک میکنم
تو می فهمی و من تو را حالا خوب ج... و من تو هستم
خدا ! چه بی پناه می شوم وقتی از تو دورم و این روزها را نه در آغوش دیگران بلکه در آغوش تو می گذرانم تو می بینی احساس خیس مرا و این کافیست . بغلم کن...
و من مدتهاست با خود بی خودم خداحافظی کرده ام /