مجبور شدم بنویسم...

فقط عادت کرده ایم...چیزی باید بنویسم.. باید کاغذ را سیاه کنم ..انگار اجبار است..اجبار و من مجبورم .. مجبور شدم بنویسم

مجبور شدم بنویسم...

فقط عادت کرده ایم...چیزی باید بنویسم.. باید کاغذ را سیاه کنم ..انگار اجبار است..اجبار و من مجبورم .. مجبور شدم بنویسم

تخیل یکم

 

 

ساعت هفت صبح ــ  

من خمار خوابم یا خواب خمار من!؟

صبحانه یا زجرانه ... 

 

اگه یه زنبور بودم ــــ نیشمو هر جایی فرو می کردم و امیدوار بودم قبل از مرگم نیشمو توی یه دونه بادکنک فرو کنم تا از شدت هیجان بمیرم !  

 

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد