صفحه آسمان را ورق زدم
صفحه ای به شماره هشتصد و بیست و چهار . به تنهایی ستاره ای که سو سو می زند در گوشه سمت چپ نگاهم ــ بیخود قلم را به رسم همیشگی روی کاغذ می تکانم ـ کلمات مرا صدا می زنند ــ سکوت می کنم ـــ
نگاهم آلوده است ــ
چشمانت را دور کن
بی صدا دور شو ..
آن نیستم ــ
رویا نیستم
من هستم
بی تکلف ترین گناهکار
غرق هوس
و هنوز عاشقانه آفریننده گناه را پرستش می کنم و میدانم
.
.
.
ننوشتن کار من نیست.