مجبور شدم بنویسم...

فقط عادت کرده ایم...چیزی باید بنویسم.. باید کاغذ را سیاه کنم ..انگار اجبار است..اجبار و من مجبورم .. مجبور شدم بنویسم

مجبور شدم بنویسم...

فقط عادت کرده ایم...چیزی باید بنویسم.. باید کاغذ را سیاه کنم ..انگار اجبار است..اجبار و من مجبورم .. مجبور شدم بنویسم

د ــ ر ــ د



از ابتدا تا انتهای صبح را قدم زدم ..


د ر د من بی عشقی تمام است ـــ


غروب جمعه را گریه می کنم ـــ

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد