مجبور شدم بنویسم...

فقط عادت کرده ایم...چیزی باید بنویسم.. باید کاغذ را سیاه کنم ..انگار اجبار است..اجبار و من مجبورم .. مجبور شدم بنویسم

مجبور شدم بنویسم...

فقط عادت کرده ایم...چیزی باید بنویسم.. باید کاغذ را سیاه کنم ..انگار اجبار است..اجبار و من مجبورم .. مجبور شدم بنویسم

این لعنتی : نا چیز من ..



تمام سالها را یک به یک شمردم


ماه ها را تماما از حفظ شدم : فروردین ...مرداد.. شهریور .


هفته ها را قدم زدم


تمام امروز را منتظر ماندم ..


مثل دیروز و هر روز


نا کجاست نگاه من


دلم باران می خواهد


دلم تو را می خوا هد ...


دلم خود خودم را می خواهد _____ !


نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد